زردي ام از نژاد فصلم بود...
سرخي ام از تبار برگي که روز ميلادم از درخت افتاد...زير رگباري از تگرگي که...
از تبار جنون پاييزي،کاشف لحظه هاي ويراني!...عقربي در قمر تمرکيديم...واي از اين اجتماع آباني!...مرد آبانيم که قنداقي وسط سردي کفن بودم،بعد عمري تازه فهميدم جسدي لاي پيرهن بودم...-_-
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عاشقانه، عاشقانه ، ،
برچسبها: